07 ژانویه ایده پردازی ۸
گیر این آدم ها افتادن
دور آتش وایساده بودن. لب ساحل. همه به دنبال آرامش بودن و دوست داشتن که همونجا لم بدن و از نسیم خنکی که از سمت دریا میاد لذت ببرن. همه جز یک نفر. اون دوست داشت بلند بشه. دور آتیش برقصه و بلند بلند آهنگ بخونه.
آرامش ساحل رو فراموش کردن. چون دیگه فقط میخواستن از صدای بلند و انرژی تمام نشدنی اون فرد خلاص شن.
ما خیلی سریع آرامش درونی مون رو از دست میدیم. خیلی راحت بعضی آدم ها اون رو از ما میگیرن.
در واقع ما گیر اینجور آدم ها می افتیم. به معنی واقعی کلمه گیر می افتیم. یعنی شما نمیتونی به راحتی خودت رو از دست اون طرف خلاص کنی. همسفر بدِ سفر رو نمیشه وسط جاده پیاده کرد و رفت. باید تحملش کرد.
سوال اینجاست که در این گیر افتادن ها و تحمل کردن ها آدم چی رو باید یاد بگیره؟
اینکه از حق خودش بگذره تا کدورتی پیش نیاد و دعوا نشه؟
اینکه انعطاف داشته باشه و بپذیره هر آنچه که نمیتونه تغییر بده؟
شاید آره و شاید هم نه. هرکسی بر اساس بینش و برداشت خودش درسش رو میگیره.
اما بحث اصلی اینه که این گیر افتادن ها یک امر کاملا متداول در زندگی هممون هست. انسانیم و در جامعه زندگی می کنیم. پس دائما در حال برقراری ارتباطیم. گیر می کنیم و آزاد می شیم و زندگی ادامه داره.
زندگی پر از چرخه های متنوع هست و تو همه ی این چرخه ها، مراحل مختلفی از آسانی و سختی تجربه میشه. در این اثر، این لوپ باید به تصویر کشیده بشه که ما دائما گیر می کنیم و آزاد می شیم اما زندگی و همه چیز همچنان ادامه داره…
بهتر هست که برای خلق این اثر به چرخه های دیگر زندگی هم توجه کرد. چون به نظرم زیبایی زندگی ما در این هست که با چندین و چند چرخه روبرو می شیم و این دید که به سختی های زندگی به شکل مرحله ای از یک چرخه نگاه کنیم قطعا خیلی به تواضع و آگاهی ما کمک میکنه.
پس هنوز جا داریم که در مورد چرخه های دیگه برام بنویسید.
هنوز نظری ثبت نشده است